جنگ نرم در برابر جنگ سخت قرار میگیرد. مسئله جنگ نرم بیش از هر چیز با قدرت نرم ارتباط پیدا میکند.
بهنظر «جوزف نای» که منسجمترین کتاب را درباره قدرت نرم به نگارش درآورده، مبنای قدرت سخت یا جنگ سخت بر اجبار قرار دارد اما مبنای قدرت یا جنگ نرم بر اقناع. در مطلب حاضر نویسنده با نگاه به مفهوم «قالب ذهنی» از دیدگاه روانشناختی، ضمن اشاره به شگردهای جنگ نرم از سوی قدرتهای رقیب و دشمن، بر لزوم شناخت قالبهای ذهنی نهفته درپس این شگردها و چگونگی شکستن آنها تأکید دارد.
1) این روزها واژه جنگ نرم بهوفور به گوش میرسد؛ مخصوصا چنین مفهومی در کوران انتخابات بیش از گذشته جای خود را باز کرده و مسئولان مختلف بر لزوم توجه به این مقوله تاکید میکنند. از این روی سازمانها و نهادهای مختلف نیز کار تدوین برنامهها و سازوکارهای مختلف برای مواجهه با جنگ نرم را شروع کردهاند.
بهصورت ساده، جنگ نرم در مقابل جنگ سخت مطرح میشود، به این معنا که اگر در گذشته دشمن با توپ، تانک و نیروی انسانی به کشور دیگر حمله کرده و خاک آن را اشغال میکرد، امروزه دشمن با بهرهگیری از تکنیکهای نرم بهسراغ حریف رفته و آن را از درون متلاشی میکند.
البته شاید تعریف فوق تعریف کاملا دقیقی از جنگ نرم ارائه ندهد اما برای بیان کلیت مسئله کافی بهنظر میرسد. در این عملیات متفاوت، دشمن به جای تسخیر خاک و بوم یک منطقه، بر ذهن انسانهای آن تاثیر میگذارد و از این کانال به اهداف خود دست مییابد. از این روی، بسیاری جنگ امروز را جنگ اندیشهها و نبرد تئوریها نیز نامیدهاند که به مدد ابزارهای مختلف رسانهای و غیره ابعاد گستردهای بهخود میگیرد.
با توجه به اینکه اینگونه ابعاد جنگ نرم به وفور مورد تأکید و بحث قرار گرفته است، این نوشته تلاش دارد تا به بعد دیگری از ابعاد جنگ نرم بپردازد که کمتر در گوشه و کنار به چشم میخورد و آن بعد مسئلهسازی و قالب دهی به مسائل در جنگ نرم است.
(2) در یک رهیافت ساده، مسائل در عالم خارج وجود دارند و محقق ابتدا آنها را یافته و سپس به حل آنها همت میگمارد. این نگاه که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت ریشه در این پندار دارد که مشاهده منبع، کشف واقعیت است؛ نگرشی که گاه از آن بهعنوان پوزیتیویسم منطقی نیز یاد میشد. اما امروزه بیش از پیش عیان شده که حتی مشاهدات ما از عالم واقع در گرو پرده ذهنی ماست که پنجرهای را رو به عالم واقع باز میکند و به انسان جهت میدهد که چه چیزهایی را ببیند و چه چیزهایی را نبیند. در این پرده ذهنی، علاوه بر حواس گوناگون، فهم و پندار آدمی نقش بسزایی دارد که به نوبهخود با ارزشهای مختلف عقیدتی وی نیز درآمیخته است.
از این روی، هنگام مشاهده یک اتفاق، اشخاص تفسیرها و تعبیرهای متفاوتی ارائه میدهند و نکات مختلفی را بهعنوان مثبت و منفی برجسته میسازند. بعضا به این پردههای ذهنی که به نگرش انسانها جهت میدهد پارادایمها یا قالبهای ذهنی گفته میشود. بهعنوان نمونه، هنگام مشاهده یک سیلاب یا فوران یک آتشفشان، این اتفاق میتواند یک عذاب الهی تلقی شود که گریزی از آن نیست یا یک پدیده طبیعی که با برخی سازوکارها شاید بتوان اثرات منفی آن را به حداقل رساند.
قالبهای ذهنی اگرچه یک وجه فردی و روانشناختی ناشی از زندگی و تجربیات شخصی افراد به همراه مشخصات خاص روانشناختی آنان دارند، در کنار آن دارای یک جنبه فرهنگی و روایی عام هستند که در میان فرهنگها مشترک است. از این روی، مثلا ایرانیان بهصورت عام مسائل مشترکی را خوب یا بد میدانند درحالیکه این نکته برای غربیها میتواند بهصورت معکوس جلوه کند.
مجموع چنین شاخصههایی در قالبهای ذهنی انسانهاست که نگرش آنان را نسبت به وقایع پیرامون آنها شکل میدهد. طبیعی است که در این قالبهای ذهنی، مفروضاتی وجود دارد که انسانها آنها را پذیرفتهاند و چهبسا خود نسبت به چنین مفروضاتی آگاهی نداشته باشند و یا اینکه درصورت آگاهی آنها را بهعنوان هنجارهایی قبول کرده باشند.
از اصلیترین نکات قالبهای ذهنی این است که حتی به انسانها جهت میدهد که چه چیزهایی را پیرامون خود بهعنوان مسئله قلمداد کنند. در یک زندگی مشترک، درحالیکه مسئله اصلی برای مرد میتواند تامین معاش و درآمد بیشتر یا ثبات کاری باشد، برای زن مسئله اصلی ممکن است تربیت فرزندان و یا نحوه مراوده با فامیل نزدیک و یا حتی نحوه لباس پوشیدن همسرش تلقی شود. عدمدید یکسان از مسائل زندگی چه بسا منجر به بروز اختلافات فراوان شود.
طبیعی است که در هرکدام از این قالبهای ذهنی، پیشفرضهای متفاوتی میتواند وجود داشته باشد که عدمتطابق این پیشفرضها منجر به تفاوت در فهم مسائل زندگی شود. بهعنوان مثال، درحالیکه برای یکی از طرفین حرف و قضاوت فامیل بسیار مهم است، طرف دیگر در پس ذهن خود کمترین اهمیت را برای این متغیر قائل است و این نکته سبب میشود که دید آنها از مسائل متفاوت شود. در واقع قالبهای ذهنی هستند که به مسائل قالب میبخشند و حد و مرز و درجه اهمیت آنها را مشخص میکنند. اینکه ما مسائل را در چه قالبی میبینیم عمدتا متاثر از قالبهای ذهنی ما و برخی پیش فرضهای پذیرفته شده در اذهان ماست.
در این میان، انسانهای باهوشی نیز وجود دارند که آگاهانه مسئلهسازی کرده و به مسائل قالب میبخشند. دیدن درختان خشکیده در یک منطقه میتواند بهعنوان یک اتفاق ناگوار مشاهده شود، یا اینکه حاصل باران اسیدی تلقی شود؛ چنین باران اسیدی خود میتواند در قالب کوچکی نظیر وجود چندین کارخانه در اطراف منطقه یا در قالب بزرگی به شکل یک مسئله اساسی در جوامع صنعتی و دنیای مدرن تصویر شود. در این میان منافع برخی میتواند چنین اقتضا کند که مسئله را در قالب وجود کارخانههای اطراف تصویر کنند درحالیکه منافع برخی دیگر در دیدن مسئله به شکل مشکل جوامع صنعتی است. به هر روی، هر تصویر و قالبی از مسئله، در دل خود یکسری مفروضات را نهان دارد.
(3) با توجه به مقدمات بالا، یکی از اصلیترین ابزارهای دشمن در جنگ نرم تبحر ویژه وی در مسئلهسازی و قالبدهی به مسائل مختلف است. دشمن از طرق مختلف و با جهتدهی برخی اتفاقات و ارائه تفاسیر و تعابیر دلخواه از آنان، مسائلی را در ذهن جامعه جهانی میپروراند که چه بسا این مسائل وجود خارجی نداشته باشند یا این مسائل از درجه اهمیت بسیار پایینی برخوردار باشند؛ ولی بهدلیل اهمیت استفاده ابزاری از آنها دشمن این مسائل را بسیار پررنگ جلوه دهد. مسئله تروریسم بهعنوان یکی از نمادهای اصلی مسئلهسازی در جنگ نرم است.
دشمن سلسله وقایع را بهگونهای طراحی کرد که تروریسم بهعنوان مسئله اصلی دنیا در طول 2دوره ریاستجمهوری جورج بوش در کاخ سفید به خورد افکار عمومی جهان داده شد و از قبل آن استفادههای فراوانی نصیب سردمداران آمریکا شد. در این میان، یکی از اصلیترین جنبههای قالبدهی به مسئله تروریسم ربط دادن آن با تفکرات رادیکال مسلمانی در منطقه خاورمیانه بود.
در این میان فعالیتهای هستهای ایران یکی دیگر از مواردی است که دشمن با استفاده از تکنیکهای جنگ نرم خود با آن بازی میکند و آن را بهصورتهای مختلف و در قالبهای دلخواه خود جلوه میدهد. تا زمانی که فعالیتهای هستهای ایران بهعنوان تهدیدی در برابر صلح و ثبات جهانی جلوه کند، خودبهخود افکار عمومی دنیا در برابر آن موضع میگیرند.
چنین جلوهای از فعالیتهای هستهای ایران، حاصل کار هوشمندانه غرب در مسئلهسازی و جای دادن آن در قالب یک تهدید برای امنیت جهانی است. از این روی، حتی هنگامی که ماهواره امید نیز به فضا پرتاب شد، بخش برجستهای که در رسانههای دنیا متبلور بود موشک حملکننده چنین ماهوارهای بود که میتواند در آینده حامل کلاهک هستهای نیز باشد، نه توانمندی ایران در ساخت ماهواره. دشمن تمام تلاش خود را انجام میدهد تا فعالیتهای هستهای ایران در قالب مشکلی برای تهدید و امنیت جهانی جلوه کند.
(4) طبیعی است که برای مواجهه با جنگ نرم از طریق مسئلهسازی و قالب دهی به مسائل، باید تلاشهای مخالفی در این جهت صورت بگیرد که قالب فعلی مسئله شکسته شود و مسئله به شکل دیگری برای اذهان مطرح شود. به این کار reframe کردن مسئله اطلاق میشود. با توجه به اینکه در هر قالبی مسائل منوط به یکسری پیشفرضهای کلی هستند، در این مورد یا باید پیشفرضهای قالب فعلی شکسته شده و خلاف آن نشان داده شود و یا اینکه پیشفرضهای جدیدی در این میان مطرح شود که اضافه کردن چنین پیشفرضهایی به قالب مسئله باعث میشود که دیگر نتوان مسئله را به راحتی به شکل قبلی پذیرفت. اگرچه اتخاذ هرکدام از این گزینهها راهگشاست اما درنظر گرفتن توأم آنان از احتمال موفقیت بالاتری برخوردار خواهد بود.
جنگ نرم در این میان نه تنها شناخت نحوه مسئلهسازی دشمن و قالبدهی آن به مسائل است بلکه جنبه گستردهای از آن اختصاص به موشکافی و پیدا کردن پیشفرضهای نهفته در هرکدام از این قالبها و سپس مبارزه با این پیشفرضها دارد. با توجه به این نکات، نوشتار قبلی با عنوان« فهم مجدد ایران، یک نگاه تازه» در همین صفحه تلاشی بود در این راستا که دو پیشفرض مهم و اساسی به قالب فعلی مسئله هستهای ایران اضافه کند و از این رهگذر مسئله را از حالتی امنیتی تکنولوژیک به سمت و سوی پیشینهای تاریخی - فرهنگی سوق دهد که در این قالب جدید نحوه مواجهه غرب با فعالیتهای هستهای ایران بهمثابه رویارویی با تاریخ کهن ایران جلوهگر میشود.
طبیعی است که در این میان زبان دیپلماسی و نحوه مطرح کردن این پیشفرضها در قالب جدید با افکار عمومی غرب نیازمند تکنیکهای خاص خود است که زبان ارتباطات، پاسخگوی این دقیقه، باشد.